شکوفایی و تکامل استعدادهای فردی برای موفقیت در زندگی

موفقیت در زندگی
موفقیت در زندگی
خانه سبک زندگی شکوفایی و تکامل استعدادهای فردی برای موفقیت در زندگی
زمان مطالعه: 4 دقیقه
نظرات:0

انجام کارهای سخت، از شما یک آدم موفق نمی سازد. اگر این طور بود، سربازان ما باید ماشین های بنتلی (یک نوع ماشین گرانقیمت انگلیسی شبیه رولز رویس) می راندند و معلم های ما باید تایم ناهار خود را کنار جکوزی هایی با روکش طلا می گذراندند.

موفقیت در زندگی
موفقیت در زندگی

استعداد اما و اگر ندارد؛ هیچ آدم کاردان و متخصصی را پیدا نمی کنید که برای نحوه پیشرفت خود، قرارداد تنظیم کرده باشد، در مورد شاهزاده ادوارد هم احتمالا همین طور است.

تا حالا که من آنقدر خوش شانس بودم که بتوانم به موفقیت و شادکامی که همیشه در زندگیم دنبالش بودم دست پیدا کنم، و در اینجا می خواهم خلاصه ای از تفکر و تجربیات خودم را در رابطه با این موضوع در اختیار شما بگذارم.

این سه آیتم را باید بی چون و چرا قبول کنید

سه چیز هست که نمی توانید آنها را کاملا از کار خود انتظار داشته باشید:
  • در کارتان خبره هستید

  • به کارتان علاقه دارید

  • درآمد خوبی از این کار نصیب شما می شود

موفقیت بی چون و چرا از آن کسانی است که تمامی این سه آیتم را یکجا با هم می خواهند و هرگز به کمتر از اینها راضی نمی شوند.

گفتنش راحت است اما انجامش فوق العاده سخت. اغلب مردم هم بین تخصص، علاقه و درآمدی که از کار کردن نصیبشان می شود گیر کرده اند و نمی دانند واقعا چه می خواهند:

کارتان را دوست ندارید

حقوق خوبی می گیرید، اما خوشحال نیستید. شغل شما یک نوع تحمیل و مسئولیت اجباری است، رویاهای شما دارن محو می شوند. باید از مسیری که در آن پیش می روید خارج شوید

اما انگار روی تردمیلی که با سرعت حرکت می کند به دام افتاده اید و نمی توانید از دست آن فرار کنید.

دارید سعی می کنید با درآمدی که کسب می کنید شادی و نشاط را به زندگی خود بیاورید، اما نمی شود.

فکر می کنید ارزش شما خیلی بیشتر از کاری است که دارید انجام می دهید

احساس می کنید هدر رفتید، به اندازه ارزشتان به شما بها داده نشده و به عبارتی هنوز کشف نشده اید. فکر می کنید در مقایسه با مردم دور و بر خود که کم استعداد اما به مراتب موفق تر از شما هستند هدر رفته اید.

زندگی نامرد است و شما هم خسته از چشم انتظاری کسی که قرار است یک روز بیاید و شما را از این حال و هوا رها سازد.

به کاری اشتغال دارید که در آن خبره نیستید

کسب موفقیت در کاری که انجام می دهید برای شما سخت است، می خواهید وانمود کنید که در حال تلاش و رقابت هستید، اما هرچه می گذرد، بیشتر و بیشتر احساس کمبود و ناامیدی می کنید.

حالا ببینید اگر با این شرایط کنار نیایید چه اتفاقی می افتد

شادی و نشاط ما انسان ها، منشا ذاتی و درونی دارد و همین منشا درونی سبب می شود که کارتان را هم دوست داشته باشید: یعنی کارتان شما را سرحال می کند.

اما شادی و نشاط بزرگترین جزء از دست رفته اغلب حرفه ها و دوره ها در زندگی مردم است.

آیا در این که استیو جابز عاشق کارش بود شک دارید؛ خب، قبل از اینکه کارش اون رو ثروتمند کند؟

موسیقی دانی هست که موزیک را دوست نداشته باشد، یا نویسنده مشهوری که از نویسندگی متنفر باشد؟

اگر فکر می کنید که موفقیت شما را خشنود خواهد ساخت، سخت در اشتباهید

مردم به حساب جان کندن و کار پرزحمتی که انجام می دهند پاداشی عایدشان نمی شود. بهترین پاداش ها از آن کسانی است کارشان ترکیبی از خلاقیت، یگانگی، بصیرت و زیرکی است.

اگر از شغل خود متنفر هستید، بخاطر این است که برای رسیدن به این آیتم ها تلاش نمی کنید و مطمئنا در این راه از تمام ظرفیت های خود نیز استفاده نخواهید کرد.

مهارت نیز ضروری است، اما در اصل برای رسیدن به رضایت شغلی، شما به ترکیب نادری از مهارت ها نیاز دارید که اغلب با آسایش و راحتی شما در تناقض است.

فرض کنید یک موسیقی دان عالی رتبه هستید. دنیا به خودی خود نیازی به شما ندارد: موسیقی دان های ماهر بی شماری وجود دارند، موسیقی دان های بی کار.

برای دستیابی به موفقیت، باید مهارت خود را طوری جلوه دهید که بتواند نظر خیلی ها را جلب کند؛

شاید از طریق فیلم های جذاب و چشمگیر، یا با داستانی که دنیا را دگرگون کند، یا حتی برقراری روابط ناشایست با یک آدم مشهور.

اگر چنین کاری از شما برنمی آید، بهتر است دنبال اونهایی بگردید که می توانند این کار را برای شما انجام دهند.

تجربه به من ثابت کرده که تنها راه شرافت مندانه ای که می تواند شما را به اوج برساند، تا جایی که از خودتان رضایت کامل داشته باشید، این است که یک مهارت را با مشقت تمام تمرین کنید: کاملا صادقانه.

حقیقت این است که مغز ما کاملا به شکل غریزی، تمایلی به تحمل رنج و سختی ندارد و به همان اندازه که از پاضرب زدن به توپ لذت می برد، از فکر کردن به این چیزها فراری است؛

طوری که آنقدر در گوش خود لالایی می خواند تا فکر و خیال این چیزها از سرش بپرد.

اگر واقعا با خودتان روراست باشید، درک می کنید که در حال حاضر فقط دو چیز است که اهمیت دارد: موقعیتی که الان در آن قرار دارید، و کاری که می توانید در این موقعیت انجام دهید.

گذشته نامرد است چرا که ضمیر شما را تمام عمر با خود درگیر می کند؛ به آینده هم که نگاه می کنید، همیشه یکی فداکاری می کند و دیگری فدا می شود.

اما درست مثل زمانی که با یک نفر رابطه احساسی آزاردهنده ای دارید که مدت طولانی در آن درگیر هستید: اگر در این رابطه حقیقت را نپذیرید، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.

پس باید بپذیرید که این رابطه راه به جایی نمی برد و آن را تمام کنید، چون به نفع شماست.

در رابطه با کار هم همین طور است. از بیزنسی که هیچ سودی به حال شما ندارد دست بردارید و خیلی صادقانه به خودتان بگویید که می خواهم 10 سال از عمرم را فقط صرف کاری کنم که دوست دارم و می خواهم حتما از آن نتیجه بگیرم.

و تنها آرزوی من این است که هرچه زودتر جسارت انجام آن را پیدا کنم.

تکامل استعدادهای درونی، یک هدف شخصی مهم و در عین حال دشوار، اما کاملا ساده است: مسلم است که هرکس می خواهد پتانسیل های نهفته در وجود خود را عملی سازد، آیا شما تا حالا توانسته اید از پس این کار بربیایید؟

منبع



نظر شما :

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید